رونوشتی از یک زندگی

به گزارش عینک گوچی، خبرنگاران - مریم حق وردی؛ در زندگی حالت ها و شرایطی وجود دارد که انتخاب های ما شرایط مان را متحول می نماید؛ در کتاب زندگی خصوصی یک سرآشپز خانم اِفرون با الهام از زندگی خصوصیِ خود، اثری خلق نموده که مخاطب وقتی آن را دست می گیرد از زمان غافل می گردد. مثلِ کاری که زمان در خلال زندگی با ما می کند؛ اما آنچه در خلال این روایت سبب می گردد گریزی به خودمان بزنیم و اندک نگاهی به عادت ها و روزمرگی های خود کنیم، اتفاقات و حوادثی است که در خلال زندگی برایمان پیش می آید.

رونوشتی از یک زندگی

نوشتن از روزمرگی ها ما را متوجه اموری که از آنها می گذریم می نماید. هنگامی که زمان می گذرد و کارها طبق برنامه پیش می فرایند، متوجه سیرِ زمان نیستیم. روزمرگی با عادت همراه است. ما عادت نموده ایم به زندگی و گذاشته ایم زمان و زیستن ما را همراهی نمایند. طعمِ زیستن در زندگیِ خانوادگی با روزمرگیِ بیشتری همراه است. آدم کمی آسوده خیال تر است و متوجه خود. از سویی، زندگی متأهلی آدم را غرق در روزمرگی می نماید. دیگر آن طور که باید و شاید متوجه وضع خودت نیستی. کرختی به سراغت می آید. زمان کُندتر می گذرد.

به علاوه، رونوشت برداشتن از روزمرگی در اثر عبور زمان جالب توجه است. بازگشت به اتفاقات گذشته در اثر گذر زمان، سبب می شود بایستیم و با نقطه نظرِ جزئی تری به زندگی نگاه کنیم. رونوشت از روزمرگی هر کدامِ ما، روایتی است که می تواند مخاطبی داشته باشد و تجربه های ما را در اختیار دیگران قرار دهد. نورا اِفرون در زندگی خصوصی یک سرآشپز آماده است تا از تجربه ها، حماقت ها، حسادت ها، ناکامی و شکست ها، عادت ها، تصمیم گیری های لحظه ای و آنی، غرقِ در روزمرگی شدن و در نهایت از خودش بگوید. روایت از آخر آغاز می شود؛ زمانی که راوی داستان راشل سامستات هفت ماهه باردار است و همسرش به او خیانت نموده است. از همان ابتدا، مخاطب میل در پی کردنِ ماجرا را دارد و مشتاق است بداند برخوردِ یک زن در چنین شرایطی چگونه است. بعلاوه، آن چه نظر مخاطب را بیشتر متوجه سیر داستان می نماید، نگاهِ خونسرد و بی تفاوت اما در عین حال عصبانیِ راوی است. برخورد و نگاهِ راوی نسبت به این موضوع، کاملاً زنانه است. حتی در توصیف از شرایطی که در آن گیر افتاده است، همه چیز را موبه مو توصیف می نماید. در توصیف ابتدایی اش از تلما رایس (زنی که همسرش با او ارتباط دارد) چنین می نویسد: تلما رایسِ دراز گردن غازی و دماغ عقابی و پاپرانتزی.، در جایی دیگر: کمی درباره تلما برایشان شرح دادم. گفتم دماغش عقابی است و عین پنگوئن راه می رود، این ها را که گفتم حالم بهتر شد. گفتم مارک بی شرف است، این را که گفتم دلم خنک شد. ص 51.

راوی حسادتِ زنانه اش را در برخورد با ماجرا از نگاهِ خودبرتربینی نشان می دهد. به طور معمول، زن ها عادت دارند خود را بهتر از آن چه هستند نشان دهند. او با بروزِ صفاتِ بیرونی یک زن سعی دارد بگوید؛ زن ها در مواجهه با خیانت اگرچه ادامه زندگی را سخت و یا شاید غیرممکن ببینند؛ اما حاضرند بنیانِ خانوادگی شان حفظ شود. ساختنِ پایه های یک زندگی به مرور کاری زمان بر است. از این جهت، نگاهِ زنانه، نگاهی مدت دار است. راوی از این نظر، نگاهِ مردان را عکسِ نگاهِ زنان توصیف می نماید و در مجموع تعریفی که از ازدواج و زندگی زناشویی می شود، در قالب یک دیالوگ است: ازدواج همینه دیگه، می شکنه و تو دوباره می چسبونیش. از یک جایی به بعد همه ش وصله پینه ست. ص 51 و 52.

زندگی خصوصی یک سرآشپز، روایتی تماماً زنانه است. زبانِ داستان از نگاه یک زن روایت می شود و از نقطه دیدِ یک زن آنالیز؛ از این رو اثری فمینیستی از دلِ روایت بیرون آمده است. از سویی نویسنده سعی دارد به زنانگی در تمامِ وجوحِ زنان بپردازد. برای پرداخت به این مسئله، لیستی بلندبالا از عملنمودهای زنان در موقعیت هایی که یک زن در آن ها چگونه برخورد می نماید، تهیه و تنظیم نموده و از جهاتی عاملِ قربانی شدنِ زن ها را خودشان توصیف می نماید. دغدغۀ زنان و نگاهی که در اثر زمان درباره زن ها گفته شده؛ اینگونه است که زن گرمابخشِ کانون خانواده است؛ زن مرکز خانواده است. همان طورکه به مرد گفته شده مسئول زندگی و امنیتِ خانواده است.

زندگی خصوصی یک سرآشپز را می توان اثری جامعه شناختی روان شناختی تعریف کرد. خیانت شاید بن مایه اصلی روایت باشد؛ اما از آن جایی که تمامِ داستان حولِ محور روزمرگی می چرخد؛ روزمرگی بن مایه اصلی و اساسی روایت است. در جاهای بسیاری وقتی راوی به گذشته برمی شود و احوالات خودش را آنالیز می نماید؛ به نکته های جالب توجهی برمی خوریم. داستان بُرش های زندگی یک زن است: وقتی از ماجرایی مثل یک رابطه سردرمی آوری، بدترین قسمتش احساس حماقت است. ص9 ، زندگی متأهلی انگار تمایل به کُندی و خزیدن دارد. ص 17، وقتی می فهمی زندگی ات به طور کل با آنچه که فکر می کردی فرق داشته، چنان به هم می ریزی که آسیب خیانت در مقایسه با آن هیچ می شود. ص 59، وقتی به پسربچه ها یاد می دهیم مرد که گریه نمی نماید، طوری عظیم می شوند که نمی توانند با درد و غم و ناامیدی و به طور کلی احساساتشان کنار بیایند. ص 80، نکته ای که باید درباره بحران های زندگی مشترک بگویم این است که وقتی می خواهی به آدم ها تکیه کنی آن ها فقط دستت را می گیرند. ص 129، وقتی از یک رابطه پیچیده بیرون می آیی تمام بدی های دوطرف به ویژگی های خوب و ساده و پاکی تبدیل می شود، رابطه ای که در آن یک طرف خطایی آن قدر عظیم و نابخشودنی مرتکب شده که تمامی گناهان صغیره و کبیرۀ طرف دیگر مثل تنبلی، حسادت، شکمبارگی، زیاده خواهی و سه تای دیگری که یادم رفته اصلا به چشم نمی آید. ص 131.

نویسنده وقایع را در قالب و طرحی خاطره گون بازگو می نماید. از اولین خاطره آشپزی و علاقه مند شدن به آن تا نوشتن کتاب آشپزی. راوی آشپزی را پلی برای عبور از چالش های زندگی می داند. در خلال داستان، دستورپخت انواع نان و شیرینی و کیک اثر را خوشمزه تر نموده است. نویسنده خواسته نشان دهد زن ها چطور از چالش های زندگی و اتفاقاتِ سخت می توانند بیرون بیایند. چینش موقعیت های طنز و امکان حضورِ مستمع در فضای داستان، از جمله جذابیت های روایت است. بعلاوه، مخاطب قرار دادنِ خواننده در قالب مونولوگ، از دیگر تکنیک های جذب مستمع در این اثر نسبتاً بلند است: شاید با خودتان بگویید اگر واقعا مارک را دوست داشتم پس چرا این قدر سریع از او جدا شدم، باید بگویم بدون یاری درمانگرم نمی توانستم این کار را بکنم. من آن قسمت از زندگی ام را تمام کردم و گذشتم و متنفرم از اینکه دوباره بروم سراغش. ص 31

بعد از خواندنِ کتاب به روابط و روزمرگی هایتان توجه بیشتری خواهید کرد.

کتاب را نشر تازه کُراسه در 500 نسخه به طبع رسانده است.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "رونوشتی از یک زندگی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "رونوشتی از یک زندگی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید